سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

تا
تو دستامو گرفتی‌ ، راهم از دنیا جدا شد

توی آغوش تو چشمم به جهانی‌ تازه وا شد
بغض من از تو شکست و گریه شعر بی‌ صدا شد
تا تو دستامو گرفتی‌ ، لحظه از شماره افتاد
لحظه های از تو مردن ، زندگی‌ رو یاد من داد
با تو برگشتم به دنیا ، به شروع هر دوی ما
از خودم بریده بودم ، با تو برگشتم به فردا
بگو وقتی‌ تو نباشی‌ ، من کجای روزگارم
بگو بار گریه هامو روی دوش کی‌ بذارم
من که بی‌ تو با جهانم ، با خودم کاری ندارم


  


مهم
نیست فردا چی میشه

مهم
اینه که امروز دوستت دارم

مهم نیست فردا کجایی

مهم
اینه که هر جا باشی دوستت دارم

مهم نیست تا ابد با هم باشیم

مهم
اینه که تا ابد دوستت دارم

مهم نیست قسمت چیه

مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم.

  

همه قشنگی ها توی چشماته همه
مهربونی ها توی نگاته

می دونم تو عاشقی مثل همیشه

من می گم بدون تو دیگه نمیشه

همه ترانه هام توی صداته سر
من همیشه روی شونه هاته

من میگم حس خوبی  تو صداته

هر چی که ناز داری تو توی چشاته



  
اونکه عمری عاشقونه درکنار عشق تو میمونه
اونکه عشقت رو یه عمری تو دلش کرد آشیونه
اون منم عاشق ترینم اون منم که با وفام
اون منم که خون عشقت عمریه تو رگام
دل من تو آشیونه س واسه ی عشقت دیونه س
گرمی دستات هنوز هم واسه من سقف خونه س
گل یاس تو دستات _ طعم بارون رو لبات
اونکه که خونده درس عشق رو از کتاب تو نگات
وقتی که چشمات میخندند تو شب من چون ستاره
اگه دنیا باشه تاریک واسه من فرقی نداره

اونکه تنها تکیه گاهش تو این دنیا تو هستی
اونکه تنها بوده با تو  تو هشیاری و مستی
اون منم که عاشق ترینم
اون منم که با وفام

  

من در ایینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من

خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو

غمگینم
من چه دارم که سزاوار تو ؟
هیچ
تو همه هستی من
تو چه داری ؟
همه چیز
تو چه کم داری ؟

هیچ


  

در دل
 آتش نشستن کار آسانی نبود

راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود

با غرور هم قد و بالای بام آسمانی

بارها در خود شکستن کار آسانی نبود

بارها این دل به جرم عاشقی

زیر سنگینی بار غم شکست

بارها این کودک احساس من

زیر باران های اشک من نشست


  


در میان خواب و رویاها پریشان کن مرا

یا که در انبوه شب هامان تو گریان کن مرا

من که بعد از تو خیالی بر دلم ننوشته ام

بازآ و غباری در بیابان کن مرا

ای بهار نی نی چشمان بی پروای من

در هوای زرد پاییزی تو باران کن مرا

تکه های قلبم را پله می سازم

در شب یلدایی طوفان تاریک زمین

یکدمی در خواب بنشین رهسپاران کن مرا

من به غیر از مهربانی باری نمی بینم به دوش

در هوای زرد پاییزی تو باران کن مرا

  

بمان با من که من بی تو

صدای خسته دربادم،

در این اندوه بی پایان

بمان تنها تو در یادم،،

بیا ای دوست با من باش

که من تنهای تنهایم


  
مرا بی یار و غمخوار آفریدند  ...  مرا بیمار- بیمار آفریدند
مرا با درد عشق سینه سوزی ... از اول ، بی پرستار آفریدند
مرا دایم قرین رنج کردند  ... چو گل ، در سایه ی خار آفریدند
مرا چون مرغ خوشخوانی در این باغ ... گرفتار - گرفتار آفریدند
مرا لبریز محنت ، خلق کردند ... مر از غصه سرشار آفریدند
مرا در بزم گیتی ، مات و مبهوت ... نه سر مست و نه هشیار آفریدند
مرا زشوق امید و یاسی ...  پی یک لحظه دیدار آفریدند
  

به
شوق آنکه بیایی شبی به خانه ی دل من

بیا که بی تو شبم از ستاره خالی شد
بیا به خلوت خاموش شاعرانه من
تو مثل کهنه ترین زخم سینه ام هستی
چگونه بی تو به پایان رسد ترانه ی من؟

  
   مدیر وبلاگ
انتقال موبایل پاتوق آدرس تغییر کرد
ایمیل ها: mobilepatogh@gmail.com بررسی گوشی های موبایل در موبایل پاتوق
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :69
بازدید دیروز :24
کل بازدید : 958383
کل یاداشته ها : 1465


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ