«میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت؟؟ جایی که میری، مردمی داره که می شکننت؛ نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم. تو تنها نیستی... تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری، قلب میذارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم».
خب نظر تو چیه؟ متن جالبیه. شاید باعث بشه که یه کم فکر کنیم به چیزایی که شاید فراموش کردیم...
اون موقعی که از همه جا و همه کس خسته شدی، اون موقعی که دلت از همه گرفته باشه، اون موقعی که حس می کنی هیچ کسی نیست دستتو بگیره و خیلی تنهایی، یادت بیاره که خدا همیشه باهاته نکنه غصه بخوری...
حتما برای توهم پیش اومده که به خاطر کسی، از چیزی که دوسش داری بگذری، حالا از بچگیات که عروسک یا ماشینتو به دوستت هدیه می دادی یا الان که با مسائل مهمتری روبرویی. البته یادمون نره که مصداق واقعی گذشت با عشق رو، اونایی داشتن که از بهترین لحظاتشون گذشتن که ما بتونیم توی امنیت زندگی کنیم.
توی کوله بارت قلب هم داشتی. یه قلب مهربون که بتونی عظمت عشق و محبتو درک کنی و توش خوبیارو نگه داری، یه قلبی که حتما با عشق وصال پروردگار می تپه.
توی کوله بارتو بازم بگرد اشکو راحت پیدا می کنی، هر وقت دلت گرفت یا برای بدرقه کننده ات دلت تنگ شد خیلی کمکت می کنه.
اما بعد از همه اینها امیدوار باش که برمی گردی به همون جای سابقت و چقدر قشنگه که بدونی برمیگردی پیش معبودت و عشق واقعیت که منتظرته...