جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز عشق تو تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سرکوی تو تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست
یک لحظه رخت از دل من می نشود دور
گویی جز رخ ماهت رای دگر نیست
در سرم عشق تو سودایی خوش است
در دلم شوقت تمنایی خوش است