تا تو دستامو گرفتی ، راهم از دنیا جدا شد توی آغوش تو چشمم به جهانی تازه وا شد بغض من از تو شکست و گریه شعر بی صدا شد تا تو دستامو گرفتی ، لحظه از شماره افتاد لحظه های از تو مردن ، زندگی رو یاد من داد با تو برگشتم به دنیا ، به شروع هر دوی ما از خودم بریده بودم ، با تو برگشتم به فردا بگو وقتی تو نباشی ، من کجای روزگارم بگو بار گریه هامو روی دوش کی بذارم من که بی تو با جهانم ، با خودم کاری ندارم