فردی مقداری گوشت خرید و برد خونه و به زنش گفت:
برای نهار این گوشت ها را بپز بخوریم
زن در جوابش گفت:انشاء الله
مرد گفت انشاء الله چیه؟؟بپز میام خونه و بخوریم
مرد بیرون رفت و وقت برگشتن و دست بر قضاء وقت برگشتن مامورین ریختند و او را گرفتند و به زندان بردند
سه روز بعد فهمیدند این بی گناه است آزادش کردند مرد به سوی خانه رفت و به درب خانه رسی و در زد
زن گفت کیست؟؟
مرد گفت:منم انشاء الله ؛ امدم انشاء الله؛سه روز زندان بودم اشتباهی انشا<ءالله یاد گرفتم همیشه بگم انشاء الله
انشاء الله
انشاء الله .....