سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویای صادقه ی کوروش کبیر در مورد آقای عالم ، علی بن موسی الرضا علیهما السلام



روزی فرمانروای امپراطوری بزرگ ایران ، در خواب می بیند که ماه ، از آسمان فرود آمد و در زمینی به نام ((سناباد)) فرو رفت!


خوابگزاران خواب او را به این صورت تعبیر کردند که یکی از پیامبران خدا (یا اولیای خدا) در این سرزمین مدفون خواهد شد.


این خواب به تدریج در میان ایرانیان مشهور شد و از آن پس مردم این سرزمین چشم به راه  آن مرد خدا نشستند؛


 


تا آنکه حکومت سیاه بنی عباس به کمک ایرانیانی که گمان نیک به آنها برده بودند ، در این سرزمین شکل گرفت.


 پس از مرگ ((هارون الرشید ملعون)) ، میان دو پسر او ، یعنی ((مأمون و امین عباسی لعین)) اختلاف افتاد و هر دو مدعی خلافت بلاعزل پدر شدند.


این اختلاف به پیروزی مأمون عباسی انجامید و او خراسان را به عنوان پایتخت حکومت خود قرار داد.


 


زندگی در خراسان باعث شد تا آوازه ی رویای امپراطور باستانی ایرانیان به گوش عباسیان نیز برسد.


در خراسان آن روز ، باغی به نام ((سناباد)) وجود داشت که در تملک یکی از عوامل بدسرشت و زورگوی عباسیان بود و این باعث می شد تا ایرانیان ، تعبیر شدن رویای کوروش کبیر


را دور ببینند.


 


گردش چرخ فلک به عمر بی برکت ((هارون الرشید)) پایان داد و مأمون پس از شکست دادن برادر ، به فکر افتاد تا به انتظار دیرین ایرانیان ، جامه ی عمل بپوشاند!


این بود که دستور بازپس گیری باغ سناباد را صادر کرد و نقشه ی دفن پدر ملعون خود را در آنجا عملی کرد ؛


او با این کار هاله ای از قداست دروغین به دور سلسله ی ناپاک بنی عباس کشید و تردید اعتراض به خاندان خود را در دل اهل ایران زمین کاشت.


 


تا مدت ها ایرانیان با ناباوری و دو دلی قبول کرده بودند که ((قمر الاقمار)) موعود ، همان خلیفه ی خون ریز عباسی است.


مأمون که قیام شیعیان حسنی و عاشقان خاندان پاک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را به تنگ آورده بود و از جانب ایشان احساس خطر می کرد ، طرحی شیطانی ریخت


و آقا امام رضا علیه السلام را به اجبار و تهدید به پایتخت خود کشاند.


 


مأموران مأمون ملعون که امام هشتم علیه السلام را به مرکز حکومت می بردند وقتی که به ایران رسیدند غرق در تعجب شدند ،  چرا که می دیدند محبت آل رسول صلی الله علیه و


آله و سلم مردم ایران زمین را بیش از خاستگاه  اصلی دین اسلام شیدای خود کرده.


 


بعد از مدتی که بلندای مقام امامت و ژرفای دریای ولایت آقا امام رضا علیه السلام خلیفه ی جعلی وقت را به وحشت انداخت ، نقشه ی پلید مسموم کردن السلطان ابالحسن علیه


السلام ، به ذهن کثیفش خطور کرد.


 


امام رضا علیه السلام پیش از عملی شدن این مصیبت بزرگ برای محبان و شیعیان خود ، به دو نفر از گماشتگان مأمون که مأمور حفاظت و در اصل زیر نظر گرفتن آقا بودند ، فرمودند:


به زودی  مأمون مرا مسموم خواهد کرد؛


ایشان خبر دادند که مأمون عزم خواهد کرد تا بدن مبارکشان را پشت سر هارون الرشید ملعون دفن کند اما بدانید که موفق نخواهد شد ، سپس تصمیم خواهد گرفت تا مرا پایین پای
آن خونخوار دفن کند اما بدانید که باز هم خدا توفیق این کار را از او سلب خواهد کرد ؛


 


پس از آن دستور خواهد داد تا مرا را در قبرستانی معمولی دفن کند اما شما نگذارید ؛ در آن مجلس که بزرگان دربار و مردم حضور دارند ، شما پیشنهاد دهید که مرا بالای سر پدرش


 دفن کنند چون جلوی دیگران نمی تواند با این پیشنهاد مخالفتی نشان دهد ؛


 


در این کار نشانه ای برای اطمینان قلب شما وجود خواهد داشت و آن این است که وقتی زمین را بالای سر هارون الرشید کندند ، به آبی خواهند رسید که در آن ماهیان کوچک زیادی
وجود دارد و به امر خدا ماهی بزرگی پیدا خواهد شد و آن ماهیان را می بلعد و ناپدید می گردد ؛ پس از آن به اذن خدا آب به زمین فرو خواهد رفت و خاک کاملاً خشک خواهد شد ؛

به طوری که گویا هیچ وقت آبی در آنجا نبوده.

(فرمایش آقا چیزی قریب به این مضامین بود)



مأمون ، قاتل فرزند رسول صلی الله علیه و آله و سلم پس ازعملی کردن نقشه ی شوم خود گریبان چاک کرد و از سر مکر عزا گرفت؛

زمانی که آقا امام رضا علیه السلام در حال تنها گذاشتن عاشقان خود ، در اتاقی در بسته با یکی از یاران نزدیک خود بودند 

آقا امام جواد علیه السلام وارد اتاق شدند ؛

همراه آقا امام رضا علیه السلام که ایشان را نمی شناخت و متحیر شده بود پرسید چگونه داخل آمدید؟ و جواب شنید : خدایی که مرا از مدینه به اینجا آورده از این در هم داخل

میکند. سپس ایشان بر بدن پاک پدر علیه السلام نماز خواندند.

کرامات این خاندان بی نهایت است.


...


همان طور که آقا امام رضا علیه السلام خبر داده بودند ، جنس زمین در پشت بدن ناپاک هارون الرشید ، از سنگ سخت بود و قابل کندن نبود؛
همینطور هم پایین پای او.


در این حال که مأمون دستور به دفن آقا امام رضا علیه السلام در قبرستان معمولی داده بود ، آن دو مأمور مأمون فرموده ی امام علیه السلام را اظهار کردند و مأمون که چاره ای جز

قبول نداشت دستور کندن بالای سر پدرش را داد.

جنس آنجا هم از سنگ بود که به راحتی شکسته شد و در کمال حیرت به آبی رسیدند و باقی ماجرا.


 


بعد از این ماجرا آن دو مأمور ، از ترس سیاست شدن ، به کوهها پناه بردند و در همان جا دار فانی را وداع گفتند.

هنوز هم قبر آن دو مورد زیارت عاشقان اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد.




بعد از دفن آقای بزرگ عالم در زمین سناباد ، رویای صادقه ی کوروش کبیر تعبیر شد و ((قمر الاقمار)) از آسمان هبوط کرد و در زمین سناباد پنهان شد.


 شهرت لقب ((شمس الشموس: خورشید خورشیدها)) برای آقا امام رضا علیه السلام ، نام نا آشنایی نیست.


اما در زیارت نامه ی آقا امام جواد علیه السلام ، ایشان پدر بزرگوارشان را با لقب ((قمر الاقمار : ماه ماهان)) خوانده اند.


 


حاکم جهان ، السلطان ابالحسن علیه السلام ، کسی که خراسان به برکت وجود ایشان خراسان شد ، طبق قانون دوران هخانشی که در آن مادر به ارث گذارنده ی نژاد بود ، امامی
از نژاد ایرانیان به حساب می آید ؛

هر چند به دنبال اصل و نژاد گشتن برای امامان مهصوم علیهم السلام کاری ساده لوحانه و کوتاه نظرانه است زیرا اصل عالم وجود به برکت این بزرگان خلق شد و طبق روایتی ، دنیای
ما مانند ((نصف گردو)) در دستان مبارک معصومین علیهم السلام است.



السلام علیک یا غریب الغربا ، یا شمس الشموس ، یا انیس النفوس ، ایها الساکن بارض طوس... السلام علیک و رحمة الله و برکاته.



*- این نوشته بیشتر بر اساس شنیده های بنده در یک سخنرانی پخش شده از شبکه ی سلام بود. امیدوارم در نقل مطالب زیاد به خطا نرفته باشم. نام سخنران محترم در صورت نیاز قابل پیدا کردن است...


   مدیر وبلاگ
انتقال موبایل پاتوق آدرس تغییر کرد
ایمیل ها: mobilepatogh@gmail.com بررسی گوشی های موبایل در موبایل پاتوق
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :35
بازدید دیروز :13
کل بازدید : 959195
کل یاداشته ها : 1465


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ