سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1 2 >

سلام ای
پسر حضرت زهرا

سلام ای حرمت کعبه دلها
سلام ای به فدایت همه جانها
سلام ای
که نشستند کنار حرمت جمع ملائک به تماشا

همه پست و توبالا
همه قطره تو
دریا

همه بنده تومولا
همه خار و تو اسطوره گلها
غلامیم به درگاه شما حضرت
آقا

به عشق تو گشودیم همه دیده به دنیا
به عشق تو تپیده ست دل ما
برای تو
خدا روح دمیده به گل ما

فدای تو که رعنایی و آقایی و زیبا
که تو یوسف زهرایی
و ما نیز ندانیم

چرا رفته به بیراهه زلیخا
سلام ای پسر حضرت
زهرا

#############################
سلام ای پسر حضرت زهرا
که غریب
الغربایی و ولی نعمت مایی

زسر تا به قدم عشق و صفایی
زسر تا به قدم ما همه
دردیم تو درمان و دوایی

تو ایینه شفاف خدایی
تو سلطان سخایی
تو علی هستی و
شهره به رضایی

تو دست کرامت
دل ما و گدایی
فقیریم فقیریم و عشق است فقیری
که تو حج فقرایی

تو که صاحب این صحن سرایی
نه این صحن و سرا صاحب هم ارض و
سمایی

به ما هم بده جایی
نپرس اینکه که هستیم و کجایی؟؟
مهم اینجاست
که تو صاحب مایی
من و دست پر از عجز و تمنا
تو دامنی از جنس تولا
سلام
ای پسر حضرت زهرا

###########################
تمام همه انچه که داریم فدای
سرتان حضرت سلطان

غریبیم خدا گفته شمایید فقط یار غریبان
ضعیفیم و خدا گفته
تویی مونس و غمخوار ضعیفان

عجب نیست اگر دست به دامان شماییم
عجب نیست در
خانه ی لطف تو گداییم

عجب نیست شدم و بیدل و حیران
که مشغول گدایی توهستند
هزارن چو سلیمان

عجب نیست شود موسی عمران میان حرمت خادم و دربان
عجب نیست
اگر زنده شود حضرت عیسی

به نگاهی به دو چشمان تو ؛بر تن اموات ده جان
و عجب
نیست که جبرئیل امین

خاک در کفش کنت را ببرد بهر تبرک به جنان و
عجبی نیست
به یک گوشه چشمت

شود اتش چو گلستان
عجب اینجاست که با این جبروتت
شده ای
ضامن اهوی بیابان

و عجب نیست همان اهوی وحشی
که تو ضامن شدی از لطف و
کرامت

شود ضامن مردم به قیامت
سلام ای که خدا گفته سلامت
سلام ای به فدای
تو و اخلاق و مرامت

سلام ای که پذیرفته ای این بی سرو پا را
سلام ای پسر حضرت
زهرا

###########################
سلام ای پسر حضرت زهرا
و ای شاه و
امیرم

بود آرزویم بوسه ای از روی ضریح تو بگیرم
مگر لحظه ای آرام شود این دل
زارم

تویی دارو ندارم
خزانم من و بی برگ
تویی باغ و بهارم
شدم زائرت
آقا

که بیایی دم مرگ کنارم
و یا پا بگذاری به مزارم
درست است که این مایه
ندارم

ولی کاش بیایی که سر از خاک برآرم
دو دستم به رو سینه گذارم
و بگویم
به تو ای صاحب دلها

سلام ای پسر حضرت زهرا
سلام ای پسر حضرت
زهرا


  

سلام

در مورد این لاگهام شاید بعضی ها بگن جای این چیزها
اینجا نیست!!

میشه بگید کجاست؟؟

آیا  دوستانی که در نت هستند امام
زمان(علیه السلام) را دوست ندارند؟

آیا امام زمان و کرامت آقا و اولیاء خدا
فقط فقط در کتابها باید چاپ بشود؟؟

فقط وفقط عده ای خاص باید اینها را بخونند??

این لاگی که میذارم تشرف یکی از جانباز های دوره جنگه
که از نزدیک می شناسمش و باهاش رابطه خانوادگی دارم

از دوستان هم خواهش می کنم نفرمان که معرفیش
کنم

پیمان الان شاید 35 تا 40 سالش بشه

پیمان جانبازیه که از گوش چپ و ترقبه و کتف راست مجروحه
و هنوز هم در دستش تر کش هستو سرش هم معیوبه

واز  همون بچه هایی است که به اقرار خودش
برای تفریح و از اینکه از دوستام جدا و عقب نیفتم رفتم جبهه و بعد اونجا قهمیدم
ایمان یعنی چی؟؟!!

پیمان بعد از اتمام جنگ و رحلت حضرت امام رحمه الله
علیه مریض بود و انقدر از سرمایه شخصی خودش مصرف کرد که واقعا وضع زندگیش بهم خورد
وقتی به اصرار دوستان برای گرفتن درصد جانبازی رفت و با برخورد بد
مسئولین و یا سهل انگاری و به قول خودش تحویل نگرفتن روبرو شد شدیدا نسبت به
مسئولین نظام بد بین شده بود.

روز به روز وضع زندگی خرابتر ؛خانواده خانمش هم او را
تحت فشار گذاشته ؛اوقات زندگی تلخ تا جایی که دست روی زن و بچه اش
بلند کرد!!!!

مدتها گذشت و او به حمایت های پدرش وضع زندگیش را گذران
می کرد

پیمان به توصیه یکی از دوستان مشفقش که در روز های سخت
دوستان را تنها نمیذاره دنبال در صد جانبازی رفت و بنا بر تحصلاتی که داشت به او
پیشنها شرکت در گزینش قوه قضائیه برای قسمت بایگانی شد و او شرکت
کرد.

پیمان می گفت:اصلا امید نداشتم که قبول بشم و بتونم
استخدام بشم

همه مراحل تموم شد و از استان آمدبم
بیرون(گلستان)پرونده های ما(7 نفر بودیم) رفته بود تهران تا طی مراحل
بشه

یکماهی گذشت و یه روز یه نامه ای امد که بیایید تهران
برای طی اخرین مراحل گزینش

پیمان میگفت باز هم با ناامیدی و به اصرار دوستان به
اون بقیه هماهنگ گکردیم و راه افتادیم طرف تهران

رسیدیم تهران و امتحان گرفتند خیلی خراب کردم امتحان
کتبی راو چند تا سئوال من هم بد جواب دادم دیگه فاتحه خودم را خونده بودم و می گفتم
قبول بشو نیستی خیالت راحت!!!!

همه دوستان امتحان دادند و میخواستیم برگردیم گنبد که
مسئولش گفت فردا ساعت 8 صبح بیایید اینجا باشید جواب گزینش هاتون را بگیرید!!تعجب
کردیم

مونده بودیم کجا بریم که یکی از دوستان گفت ما که تا
اینجا امدیم بریم شاه عبد العظیم(سلام الله علیه) و بعد بریم قم فردا صبح هم
برمیگردیم.

من هم که اصلا نه نماز میخوندم و نه روزه می گرفتم و
میتونستم بگیرم بنا بر خواست جمع راه افتادم و با این چند نفر رفتیم
زیارت

زیارت عبد العظیم رفتم و خیلی برام جالب بود این جمله
در زیارتش که(اسلام علی من فی زیارته ثواب زیاره قبر الحسین علیه السلام)و خلاصه
راه افتادیم و رفتیم قم

رسیدیم حرم و دوستان رفتند نماز بخونند به من گفتند
بیبا نماز بخون !!

گفتم برید من وضو بگیرم باشه میام اینها رفتند من هم
حالشو نداشتم و شروع کردم از همون بیرون برای حضرت معصومه (سلام الله علیها)آیه
الکرسی خوندن و.....

دوستان امدند بیرون و گفتند بریم
جمکران!!!

گفتم جمکران کجاست؟؟؟

گفتند تو قمه دور نیست بیا!رفتیم جمکران و رسیدیم دوستان گریه می کردند و من پرسیدم اینجا قبر کیه؟؟

خندیدند و گفتند قبر؟؟؟

اینجا مسجدی که بدستور آقا و .................

پیش خودم گفتم دلتون
خوشه

اصلا نمیدونید امام زمانتون زنده است یا نه!!!امدند جاش را زیارت کنند!!

با دوستان رفتیم و رسیدیم لب حوض وسط حیات دوستان توضیح میدادند که
نمازش چطوریه ...و من هم الکی می گفتم خب خب باشه بلدم میخونم

اینها که رفتند من نشستم روبروی مسجد و گلدسته هاش روی لبه
حوض
The image “http://i18.tinypic.com/7xbopw8.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

در بغل من زنی گریه می کرد و هی با سوز دل میگفت یا صاحب الزمان تو
را به پهلوی شکسته مادرت زهرا به دادم برس

گریه های این زن بدجور دلم را سوزونده بود یاد
بدبختیهای خودم افتادم

 

رو به مسجد و به آقا گفتم : اگه واقعا تو زنده ای و این همه تو روضه ها میگن که مادرت
را خیلی دوست داری

به جان مادرت فاطمه بیا امروز خبر منو بگیر!!

و داشت اشکم را در می اورد که این زن
رفت!!!

نشسته بودم و غصه میخوردم که اگه نشه باز مدتی اعصاب
خردی و ......

در همین مابین دیدم یکی زد روی شونه ام گفت پیمان
چطوری؟؟؟

دیدم یه سید خشگل و زیبا نشسته پیش
روم

گفتم اسمم را از کجا میدونی؟؟

گفت میدونم ؟؟

گفت چته پیمان؟؟چی شده؟؟

گفتم چه سود از گفتنش سید جان؟؟؟

سید گفت چه ضرر از گفتنش!!

گفتم بابا چی میخوای بشه

پارتی ندارم بد بختم غداغونم؛ جانبازم خیر سرم ؛بی پولم
اختلاف داریم دیگه چی میخوای بدونی؟؟

سید گفت کارت درست بشه بقیه اش هم درست
میشه

پیمان فردا میری جوابت را میگیری و انشاءالله تو قبول
میشی!!

من هم گفتم سید جان خدا از دهنت بشنوه ولی پارتی نیست
دوست من !!

سید گفت اگه قبول شدی چی کار می
کنی؟؟

گفتم فردا دوباره میام اینجا و یه چیزی نذر می کنم(تو دلم گفتم آدم
میشم و نماز میخونم)

سید گفت یادت باشه قول دادی
ها؟؟

گفتم باشه

دوستان امدند و رفتیم یه گوشه ای یه پتویی امانت گرفتند
نشستیم و فردا نماز صبح بعد از چندین ماه بعد از ماه رمضان نماز خوندم و رفتیم
تهران

خیلی ناراحت و کسل بودم رسیدیم اداره
گزینش

رفتیم بالا یه ساعتی  معطل
شدیم

مسئولش امد و رفت تو اتاق و گفت صدا می زنم
بیایید

رفت بعد از چند دقیقه صدا زد

آقای پیمان .....ی:رفتم و

گفت:آقای افسری %70 درست زدی و قبول
شدید!!

باورم نمیشد و دوستان دیگه هم
 بعضی ها قبول شدند و امدیم بیرون و اصلا باورن نمیشد چی شده چی کار
کنم رفتیم ترمینال که یکی از دوستان گفت

این تاثیر رفتن جمکران و عنایت خود
آقاست

که یهو یادم امد به سید گفتم و قول د
دادم

گفتم من نمیام من باید برم جمکران

رفتم و رسیدم خیلی خسته بودم

رسیدم جمکران و نشستم لب حوض ؛بغض گلوم را گرفته بود
وضو گرفتم و گفتم این سید را از کجا پیدا کنم و ببینم و خلاصه خدا که میدونه من
امدم

رو به مسجد گفتم : اگه واقعا زنده ای و
هستی!! یا خودت را بهم نشون بده یا این سید را بهم برسون دوباره
بینمش

وضو گرفتم و داشتم میرفتم نماز را بخونم

دیدم یکی صدا زد پیمان:نگاه کردم دیدم سیده گفتم سید
خوبی؟؟

سید من قبول شدم دمت گرم کارت درسته

سید از کجا میدونستی من قبول میشم

سید گفت خدامیدونست

گفتم سید:چی کار کنم آقا بهم عنایت کنه بفهمم زنده
ام

سید گفت اگه کاری کنه چی کار می کنی؟؟گفتم نذر می کنم
هر سال روز تولدش بیام اینجاااااا

سید گفت پیمان سال بعد روز تولد مادرم زهرا(سلام الله
علیها)خدا بهت یه دختر میده اسمش را بذار زهرا

پیمان میگه جا خوردم گفتم سید دیدیییییییییی

رمالی و دروغگو

 اخه مومن من چند ساله خانمم لوله هاش و
بسته و اصلا نمیتونه دیگه بار دار بشه
سید گفت اگه دختر دار شدی چی؟؟گفتم اسمش
را میذارم زهرا و هر سال  میام جمکران

سید گفت اینو که قول دادی آقا عنایت کنه انجام
بدی!!

من گفتم خب آقا که عنایت نکرده!!

سید خندید و گفت پیمان والله ما بر شما نظارت داریم

و بلند شد که بره

گفتم سید شما خودت را معرفی کن!!

گفت من حجه ابن الحسنم

گفتم خیلی خوشحال شدم دیدمت ممنونتم باشه اگه گفته تو
شد و آقا عنایت کرد هر سال میام روز تولد اینجا و شیرینی و گل و شکلات پخش می
کنم

خدا حافظی کردیم و برای اخرین بار خوب صورتش را نگاه
کردم زیباااااااا خشگلللللل یه خال زیبا روی صورتش بوی تنش هنوز تو مشاممه و محکم
منو بعل کرد  بهم گفت من حجه ابن الحسنم

کار داشتی بگو تو جمکران همه منو
میشناسن!!

گفتم باشه سید ممنونم

سید رفت و نماز خوندم و تمام شد یادم امد از سید ادرس
خونه اش را بپرسم

رفتم پیش یه خادمی و واقعا نمی فهمیدم به خادم گفتم آقا
یه سیدی هست اینجا تو جمکران خیلی خوشرو گفت همه میشناسنش ؟؟

خادم گفت کیه؟؟!!
گفتم گفت اسمش حجه ابن
الحسنه

خادم خندید

گفت بله همه میشناسنش

گفتم کجاست

گفت خدا میدونه

گفتم چطوری ببینمش؟؟

گفت کار هر کسی نیست دل پاک میخواد

گفتم بابا ما که دیدیمش و اصلا هم دلم پاک
نبود

خادم جا خورد گفت چی؟؟

گفتم بابا و جریان را بهش تعریف کرد و او به من فهماند
که من چه کسی را دیدم و بغل کردم

ودیوانه وار در حیاط حرم داد می زدم سید سید سید
سید

رفتم خانه و همه خوشحال بودند

5 ماه گذشت و خبر دادند که خانمت بار داره و وقتی
شنیدم فقط و فقط گریه می کردم

 و مئ بهشون گفتم روز میلاد حضرت زهرا بدنیا میاد و دختره و اسمش
زهراست

همه تعجب کردند و انگونه هم شد دخترم زهرا در روز میلاد
حضرت فاطمه(سلام الله علیها)بدنیا امد

و دوستان پیمان هر سال روز نیمه شعبان مثال یعقوبی نا
بینا می آید و سید سید گویان با صدای بلند دنبال یوسف زهرا می
گردد

آری او خیلی غریبست

چه انتظار غریبی 

چه انتظار غریبی

تو بین منتظران هم

عزیز من چه غریبی

چه بیخیال نشستیم

نه کوششی نه وفایی

فقط نشسته و گفته

خدا کند که بیایی

از همه
دوستان خواهش می کنم برای فرج امام زمان(روحی فداه)دعا کنند و برای من حقیر هم دعا
کنید خیلی نیازمند دعاهای پاکتون هستم

داغش کن همه بخونند
حرف دلت را هم
بنویس بخونم


  
تخم پوک هیچگاه سبز نمیشود و نماز بدون حضور قلب  مثل تخمه پوک
استنمازی سبب دوری انسان از مفاسد  میشودکه با حضور قلب باشد و گرنه حرکت لب و کمر
چنین خاصیتی ندارد.
اگر مدرسه و دانشگاه  به انسان رشد علمی میدهد به این معنا
نیست که هر کس که به دانشگاه رفت  به ان رشد میرسد بلکه به این معناست که مدرسه  و
دانشگاه بستر رشد است .به شرط انکه دانشجو با جدیت درس بخواند و آنچه را که میخواند
بفهمد .
نماز هم اگر با اصول و شرایطی که دارد برپا گردد یقینا باز دارنده از
فحشاء است

  
روزی خدمت استاد بودم از استاد پرسیدم استاد :ببخشید شاید این حرف بد
باشد ولی باید جواب سئوالم را بگیرم
من بعضا قران را باز می کنم می بینم که هیچی
توش نیست و چیزی نداره و حرفی برای گفتن نداره آیا چنین است؟؟
استاد فرمودند:خیر
اتفاقا چون قران خیلی مطلب داره تو نمی فهمی!!!
گفتم
استاد این  اختلاف است توش !!!قران مطلب داره من نمی فهمم و یه آیه را اوردم و
خدمتت استاد گفتم خب این بیش از همین مطلب را نمیرسونه
استاد فرمودند یه لیوان
بیار
آوردم
فرمودند برو این لیوان را پر آب کن و برای من بیاور
گفتم چشم
رفتم سر شیلنگ را گرفتم پر کنم .فرمودند بببین شیر را اول تا آخر آخر باز کن بعدا 
لیوان را پر کن گفتم چشم
آخرین فشار ممکن از شیر آب می امد و من هی این لیوان را
می زدم زیر آب پر کنم آب با فشار میخورد ته لیوان و همیشه ته لیوان نصفه کمتر آب می
ماند
چند بار اینکار را کردم و چون فشار زیاد بود آب محکم میخورد ته لیوان و باز
چیزی ته لیوان نمیماند
استاد پرسید بگو ببینم شیر آب ندارد یا ظرف تو کوچک
است؟؟
گفتم فشار بالاست
گفت فشار رقران بالاست و ظرف تو کوچک و لذا وقتی
لیوانت را می زنی  زیر شیر آب در عین اینکه آب دارد چیزی گیر تو نمی آید
انجا
بود فهمیدم  که این کتاب برای همه دوران و عصور است یعنی چه؟!!
و لذا اعلام می
کنم قرآن خیلی حرف داره ما ظرفمون کوچیکه!!

  

یه امر مسلمه و اون اینه که کارگردانی عالم دست
خداوند است و ما چه به این مسئله معتقد باشیم و چه بدانیم یا ندانیم که (ولا تسقط
ورقه الا یعلمها)که ولو یه برگی از درختی نمی افتد مگر به اذن خداوند.



کسی که از ارتفاعی سقوط می کنه چه بخواهد بداند و چه
نداند ؛چه معتقد باشد و چه نباشد در مسیری قرار گرفته است و یه پایان در انتظار
اوست



و اینطور نیست که نفهمی جریان و عاقبت فرق می کنه



(چون بعضی ها فکر می کنند و میگویند اگه بدونم
مسئولیتم بیشتر میشه!!و یا اینکه در قیامت از اینها می پرسند و میگویند که تو یاد نداشتی و لذا در امانی!!



و لذا در روایات امده است که همه را با دو حرکت مات
می کنند:همه را



حرکت اول خدا در این بازی میگه:هلا عملت(چرا عمل
نکردی که به این روز بیفتی؟؟



در حرکت اول شما و بنده و کلا ادمها میگن (نمیدونستم)فکر
نکن تمامهم



و در حرکت دوم می گوید:هلا تعلمت(چرا نرفتی
یادنگرفتی؟؟) تو برای کارهای دنیایی خودت 10 جا رفتی و از همه پرسیدی تا علم پیدا
کنی که خوب است یا نه!!



چرا اینجا دنبالش نرفتی؟؟اگه می رفتی و نمی یافتی اون
موقع قضیه فرق می کرد

  
کاسبی بود  و خیلی تو بازار اسم و رسم داشت
توی دفتر حسابش  یه صفحه جداگانه ای باز کرده بود  و سربرگ صفحه نوشته بود
حساب علی و فاطمه(علیهما السلام)
هر سیدی و یا شیعه امیر المومنینی که می امد و میگفت دختر دم بخت داریم؛کمک می کرد
میگفتند مریض داریم ؛کمک میکرد
می گفتند معیشتمون خوب نیست ؛کمک می کرد
روزگار بر او بد گذشت و او مغازه اش از رونق افتاد و او خود وضعش بد شد و مجبور شد مغازه اش را بفروشد
و خیلی فقیر شد
همه همسایه ها مسخره اش میکردند و می گفتند برو دفتر حسابت را باز کن و حساب علی و فاطمه را وصول کن!!
یکی دیگه میگفت: برو به علی و فاطمه که معصومند بگو قرض گرفتی بیا قرضت را بده برای معصومین خوب نیست
یکی دیگه میگفت خیلی  بی عقلی..........
خسته و دل گرفته از همه جا اومد خونه و همسرش هم به او طعنه زد:دیدی
اینهمه پولهایت را دادی به این سید به اون فقیر مومن به اون جوون برای
ازدواج و دختر برای جهیزیه!!!!حالا برو بگیر و جای حسابت را پر کن دیگه!!!
خیلی دلش گرفته بودو دلش شکسته بود
اینجا شکسته دلی میخرند و بس
با چشم گریان وقتی رفت مسجد برای نماز رو به قبله به خانم حضرت زهرا(سلام الله علیها)و آقاامیر المومنین(سلام الله علیه)عرض کرد:
خانم جان ؛آقا جان من به خاطر شما قرض دادم نذارید  مسخره ام کنند !!
پول مهم نیست ولی دارم خرد میشم
رفت خونه و زنش دوباره طعنه و متلک زد و گفت و خوابید
با دلی شکسته و چشمی گریان
شب در عالم رویا خواب دید:
که درب بیت امیر المومنین (علیه السلام)بازه و این خودش در خونه ایستاده
آقا رسول الله(صلی الله علیه و آله) تشریف آوردند:و رفتند داخل خونه  امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام)ایستاده بودند
فرمودند حسنم حسینم بابات علی کجاست؟؟
آقازاده ها فرمودند:یا جدا
پدرمون علی رفتند بیرون و الان تشریف می اورند
آقا رسول الله (صلی الله علیه و اله)فرمودند بگید بیاد قرض این محب ما را بده!!
در این مابین دیدم خود وجود نازنین امیر المومنین(علیه السلام) دارند تشریف می اورند و فرمودند :دارم میام یا رسول الله قرضش را بدم
و دیدم سه کیسه زر آوردند و ریختند  توی دامن ما و دفتر را گرفتند و حساب را خط کشیدند
با گریه از خواب پریدم !!باور نمیکردم
 
دامنم پر بود از سکه های زر
خانمم بیدار شد و گفت روزگار بهت سخت شده دست به دزدی زدی؟؟
گفتم نه دزدی نکردم
همون کسی که شما می گفتید بدهکاره قرضش را داد
رفتم دیدم درسته در دفتر برگه  حساب علی و زهرا خطی بزرگ روی آن کشیده شده که با هیچ  کاری و وسیله ای پاک نشد .
بیایید تو دفتر زندگیتون یه حساب برای علی و زهرا باز کن
یه حساب باز کن و هر چی خوبیه بریز تو حسابت به نیت اونها
یه جایی میان پرداخت می کنند اون هم چند برابر و اون هم در دوجا(دنیا و اخرت)
از بارگه عشق چنان سوخته ام
کز سوختنم عاشقی اموخته ام
نامردم اگر منت مردم بکشم
من دیده به زهرا و علی دوخته ام

یا یه جایی دیگه است میگه
با نام فاطمه به جهان ناز می کنم
صدها گره زهمت او باز می کنم
خواهم که بگذرم به سهولت من از صراط
به یک نگاه فاطمه پرواز می کنم

تعجیل در فرج امام زمان(علیه السلام)صلواتی بفرست
الهی هیچ موقع شرمنده نشی داغش کن

  
خداوند متعال در حدیث قدسی
میفرماید:زمینم و آسمانم وسعت و گنجایش مرا ندارد ولکن قلب مومنم مرا بگنجد و
جایگاهم باشد
{لم یسعنی
ارضی و لا سمایی و وسعنی قلب عبدی المومن
}
ببین عظمت قلبت را مومن قدرش
را بدون و غیر خدا را بهش راه نده
مولانا میگه:
گفت که حق فرموده است
                                       من نگنجم هیچ
در بالا و پست

در زمین و آسمان و عرش نیز
                                       من نگنجم این
یقین دان ای عزیز

در دل مومن بگنجم ای عجب
                                       گر مرا جویی
در ان دلها طلب


  
مردی زنی داشت عاشق ان بود(مثل خیلی ها که داد و هوار راه
انداختند)
چشم ان زن عیبی داشت که شوهر از ان عیب بی خبر بود
سالها گذشت و با
این زن زندگی کرد  کم کم عشقش نسبت به ان زن کم شد
یه روز دااشت با زن صحبت می
کرد یهویی از زنه پرسید ببینمت؟؟؟
این سفیدی چیه تو چشمت؟؟؟از کی چشمت سفید
شده؟؟؟
زن در جواب گفت از زمانی که عشق تو به من کم شده
به تمام خانمهایی که
متن منو میخوانند خوب بخونند و توجه کنند
خیلی مورد و مراجع داشتیم از خانمهای
جوان بعد از چند سال ازدواج پرسیدند:
که نمیدونم سیروس جان؛نیما جان؛بهراد جان و
و و عشقش به من کم شده اینطوری حس می کنم
خدایا چی شده؟؟
همه راهها و دلایل را که می بینیم
بعدها یه روز  یکی از خانمها گفت
ماهواره!!
یادم امد
بلههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
درسته
وقتی ماهواره در خانه
باشد و مرد خانه ماهپاره ببیند
از شما زنها دلزده میشه!!
(بله توجیه خوبی
است  به ما بگید دگم ؛متهجر؛نفهم ولی تجربه ثابت کرده و اگه خانمها و آقایون میخوان
زندگیشون بشه ماکت تحقیقاتی و به خودشون ثابت بشه که وجود این وسیله  به قول منور
الفکرها راهیابی به دنیای باز  مخرب زندگیشون هست امتحان کنند)
بلایای زیادی
داره این وسیله که چند تاش را میگم و بعدا بحث می کنم
1- ترویج بسیاری از
فرهنگها که با هیچ چی شما ایرانی مسلمان نمیخونه
2- اگه دختر داشته باشید خونه و
فقط و فقط یه صحنه مستهجن ببینه بسه و بلوغ زودرس کم ترین مرضی است که دامن فرزند
شما را میگیره
3- اختلاف و  زود از چشم افتادن خانم از دیدگان مردهاشون(میخواهید
امتحان کنید)
4- برکت خونه را میبره
توی نظرات دیدم نظر این خانم خیلی از ته
دل نوشته شده و کسیه که اگاه به مسائل داره حرف می زنه و لذا گفتم بذارم دوستان
بخونند

  
   مدیر وبلاگ
انتقال موبایل پاتوق آدرس تغییر کرد
ایمیل ها: mobilepatogh@gmail.com بررسی گوشی های موبایل در موبایل پاتوق
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :84
کل بازدید : 952093
کل یاداشته ها : 1465


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ